تاریک‌خانهٔ کوچک من..

جایی برای حرف زدن، بدون انتظار جواب..

جایی برای حرف زدن، بدون انتظار جواب..

عطای جهان را به لقایش بخشیدیم..
شاید روزی بیاید
که در ازدحام اتفاق‌های غیر منتظرهٔ زندگی‌تان
یاد ما بیفتید
و اندکی دلتنگ شوید..

پیام های کوتاه

زمونه عوض شده یا چی؟

جمعه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۳۵ ق.ظ

 یه وقتایی یه حس، باعث می‌شه دید خوبی نسبت به خودت و آدمای اطرافت پیدا کنی..

مثلا وقتی یه آشنا (دور یا نزدیک) بهت اعتماد می‌کنه و باهات دردودل می‌کنه..

بهت تاکید می‌کنه که فقط داره حرفاشُ برای تو می‌گه و مرسی که دهنت چفت‌وبست داره!

تو حس می‌کنی مسئولی!

"باید" کمک کنی..

"باید" رازدار باشی..

و فردا "باید" این حرفا رو فراموش کنی..

که یه وقت نشه وقت دیدنش، یاد حرفاش بیفتی و رفتارت تغییر کنه..

و وقتی تمام این اتفاقات افتاد، تو حس می‌کنی حداقل واسه یه نفر مفید بودی..

و چقدر خوبه که بین این همه آدم، به تو اعتماد کرده و حرفاشُ باهات درمیون گذاشته..

حالا واکنش‌ت چیه، اگه چند وقت بعد بفهمی اون حرفای به ظاهر دردودل، به اِن نفر دیگه غیر از تو گفته شدن؟

من؟ به محض فهمیدن، جفت ابروهامُ بالا انداختم (نود درصد واکنش‌های من با همین حرکت شروع می‌شن! کاملا غیر ارادی و برای تمام موارده!!) و پوزخندم تا ده دقیقه رو صورتم بود!

قسمت جالبش اون‌جاست، که شما این حرفا رو با عنوان "دردودل" تصور کردین

اما من با عنوان "ابراز علاقه" شنیدم!

یاد چندین سال پیش میفتم که با یه نفر سر یه موضوع بحثم شده بود. داشتم واسه بابام می‌گفتم "چه دلیلی داره فلانی دروغ بگه آخه؟" دستامُ گرفت؛ خیلی جدی تو چشمام زل زد و گفت "چرا باید راست بگه بابا؟ این آدما واسه راست گفتن دنبال دلیلن. نه دروغ!"

که باورم نشد..

منِ احمق که باورم نشد..

  • ۹۶/۰۵/۲۰
  • دیار ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی