تنها پناهگاه باقی..
جمعه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۲۲ ق.ظ
اینجا هیچکس در انتظار من نیست..
شاید برای همین است که پس از هشت ماه، در غمگینترین شب تا به حال، اینجا را برای نوشتن انتخاب کردهام.
جایی که حتم دارم هیچ آشنایی، رنگ واژههای مرا از غریبهها، متمایز نمیداند..
مدتها بود که غمی به این بزرگی، روی سینهام سنگینی نمیکرد..
غمی به وسعت یک شهر..
مدتها بود که دوری را به دوستی ترجیح داده بودم..
مدتها بود که خندههایم را از گوشه و کنار شهر برمیداشتم و جایی حوالی قبرستان رها میکردم..
مدتها بود که فاصله گرفتن از خودم را تمرین میکردم..
و در حالی که درد آغشته به لذت وصفناپذیری وجودم را احاطه میکرد، با اشکهایم به گلدانها آب میدادم.. هر هفته..
زخمهایم را آوردهام نزد غریبهها.. نزد شما..
چون غریبهها همیشه امنترند..
و این منم که از ازل، به غریبهها پناه میآوردم..
- ۹۷/۰۳/۱۱