تاریک‌خانهٔ کوچک من..

جایی برای حرف زدن، بدون انتظار جواب..

جایی برای حرف زدن، بدون انتظار جواب..

عطای جهان را به لقایش بخشیدیم..
شاید روزی بیاید
که در ازدحام اتفاق‌های غیر منتظرهٔ زندگی‌تان
یاد ما بیفتید
و اندکی دلتنگ شوید..

پیام های کوتاه

کالکشنی از لعنتی‌ها!

پنجشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۲۱ ق.ظ

 این مواقع است که باید یک نفر در کنارم خواب باشد؛ سراسیمه بیدارش کنم و بگویم "باز هم زمان را گم کرده‌ام.. امروزم چطور بوده؟ می‌شود برایم تعریف کنی؟ می‌شود لیست برنامه‌های فردا را نشانم دهی؟ تو حتما از همه چیز خبر داری! این‌طور نیست؟"

که چشم‌های خواب‌آلوده‌اش را هم بزند و مثل هرشب که حول و حوش همین ساعات بیدارش می‌کنم، بگوید "آرام دراز بکش عزیزم. امروز روز خوبی بود و فردا هم روز بهتری است. قول می‌دهم اگر چشم‌هایت را ببندی، فردا صبح همه چیز را برایت بگویم."

و بعد پتو را روی پاهایم مرتب کند و مثل پدر، بوسه‌ای بر پیشانی‌ام بزند و آرام خیره‌ام شود تا بخوابم..

من می‌دانم که گاهی شبیه بچه‌ها می‌شوم..

من می‌دانم که صبح، همه‌چیز دوباره یادم می‌آید..

من می‌دانم که از وقتی دیگر قرص‌هایم را به دستور خودم (!!) مصرف نمی‌کنم، خیلی بیشتر از قبل زمان را گم می‌کنم. اما من بد بودن واقعی را به توهم خوب بودن ترجیح می‌دهم..

و من آن‌قدر به شانسم اعتقاد دارم که می‌دانم اگر احیانا روزی کسی در کنارم بخوابد، بعد از این‌که نیمه‌شب بیدارش کردم، زیرلب غُری بزند، احتمالا فحشی نثارم کند و پشت به من دوباره بخوابد.. بله! دقیقا همین‌قدر به شانسم معتقدم!

  • ۹۶/۰۵/۰۵
  • دیار ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی