بپرس از خودت.. "خوبی؟"
جمعه, ۳۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۳:۲۴ ق.ظ
مانند اثری از اشکهایم
در گُنگترین حادثهٔ هر روزت..
مانند رفتن از یاد تو
با باد..
با باران..
یا منجمد شدن
در تلاطم بیرحم امواج..
مانند ستارهای
که سوسوی بیانتهایش، راه به جایی نمیبرد..
مانند کودکی که در خیابان گم شده
و کسی دستهایش را نمیگیرد..
یا پرندهای
که تنها چند ثانیه تا سقوط فاصله دارد..
حال این روزهای من، مانند هزاران مثالی است که از در و دیوار بر سرمان آوار میشوند..
سر بر شانهات که میگذارم، گریه امانم نمیدهد..
شبها..
امان از این شبهای لعنتی که به سپیده میرسند..
- ۹۶/۰۴/۳۰