تاریک‌خانهٔ کوچک من..

جایی برای حرف زدن، بدون انتظار جواب..

جایی برای حرف زدن، بدون انتظار جواب..

عطای جهان را به لقایش بخشیدیم..
شاید روزی بیاید
که در ازدحام اتفاق‌های غیر منتظرهٔ زندگی‌تان
یاد ما بیفتید
و اندکی دلتنگ شوید..

پیام های کوتاه

گوسفندی که من باشم!

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۵۷ ب.ظ

 از هیاهوی بی‌کاران کوچه و خیابان بگیر

تا روزهایی که با هم کنار بی‌خاطره‌ترین رودخانهٔ شهر می‌گذرانیم

رودخانه‌ای که تا قبل از این، درست! بی‌خاطره بود

اما الان؟ نه! دیگر نمی‌تواند باشد!

نگاه‌هایت

خواندن حرف از چشم‌هایم           

پچ‌پچه‌های شیطنت‌بارت

چشم‌های سرخ از گریه‌ام

چشم‌های سرخ تو..

"سیگارا رو حروم نکن!"

"یعنی هرجای دنیا که برن، آبرو می‌برن‌هاااا"

"می‌دونی؟ من یکم طرف اونام!"

"حتما یه روز می‌رم! شایدم هیچ‌وقت برنگشتم!"

می‌توانم شبیهت باشم؟

ظاهرا که تا الان عملکردم خوب بوده!

نسخهٔ دوم تو!

نه کاملا شبیه.. اما خب!

همان‌طور که تو گفتی..

همان‌طور که من خواستم!

اعتماد؟

فقط به من!

بودن یا نبودن؟

فرقی ندارد که!

تو وقت‌هایی که نیستی هم پر رنگی..!


گوسفندی

سرِ بازیِ گرگم به هوا

گرگی را خورد..

  • ۹۶/۰۲/۱۶
  • دیار ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی