غمگین
دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۱۹ ق.ظ
وقتی غمگینی
که واقعا غمگینی!
نفسهایت یکیدرمیان بالا میآیند..
بغض داری
ولی اشک نه..
وقتی یک خاطره در سرت زنگ میخورد..
آنقدر حالت خوب نیست
که "اینگونه بی تو ببین چنگ بر آسمان میزنم بیمحابا!"
یا "مرا به طوفان دادهای، خودت کجایی؟"
شاید هم "جز رفتنت تصویری نمیآورم به یاد..."
وقتی به تاریکی خیره شدهای
نه در بیابانی
نه خورشیدی هست
اما سراب را میبینی!
ناگهان همهچیز معنای خودش را از دست میدهد!
درد
غم
عشق
بغض
میشوی آدمی که تنهاییهایش را شکار میکند و هیچچیز در سرش نیست!
دوباره بیحسی برمیگردد و تو تبدیل میشوی به آدمی
که همیشه آرزویت بوده باشی
دقیقا در شبی که واقعا غمگینی..!
هوا آن سوی چشمانم بارانیست
سکوتم تحفهٔ رنجی پنهانیست
هوا را پنجه میسایم میبینی
نفس اطراف دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من میگوید
شروع فصل بیرحم تنهاییست
احسان حائری
- ۹۶/۰۱/۱۴