تاریک‌خانهٔ کوچک من..

جایی برای حرف زدن، بدون انتظار جواب..

جایی برای حرف زدن، بدون انتظار جواب..

عطای جهان را به لقایش بخشیدیم..
شاید روزی بیاید
که در ازدحام اتفاق‌های غیر منتظرهٔ زندگی‌تان
یاد ما بیفتید
و اندکی دلتنگ شوید..

پیام های کوتاه

هذیون!

شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۳۶ ب.ظ

 همینطور که بهم خیره شده، سرشُ کج میکنه

من تو سرم یه هیولا دارم.. رهاش اگه کنم، می‌بلعه! هم تورو، هم آدمای بیخود دورتُ! یه نفر میگفت "تا حالا از تو خوشم میومد، ولی از آدمای دورت نه. حالا از همتون متنفرم!" نذار بسپرمت دست هیولا.. که اون مثل من نیست! که وسط بحث، شعر نمی‌نویسه.. فقط دهن باز میکنه و می‌بلعه!

هیولا

هیولا

هیولا

تو قصه‌ها نیست! درست تو سر لعنتیت زندگی میکنه.. بهش میدون بدی، آدم میکُشه برات!

میترسی؟

من و ترس؟

میترسی پس!

کسی رو دیدی از خودش بترسه؟

آره! تو!

از کجا میدونی؟

آخه من تو سرتم!

دوست دارم

دوسم داری یا ازم متنفری؟

نمیدونم! تو کدومشُ ترجیح میدی؟

ازم متنفر باش! اینجوری خیالم راحته که جام تو مغزت امنه!

چرا ساکتی؟

پُر کن باز لیوانتُ!

من مراقبتم..

کسی اینجا هست؟

فقط منم

و تو!

و تو!

و تو!

  • ۹۵/۱۲/۲۸
  • دیار ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی