تاریک‌خانهٔ کوچک من..

جایی برای حرف زدن، بدون انتظار جواب..

جایی برای حرف زدن، بدون انتظار جواب..

عطای جهان را به لقایش بخشیدیم..
شاید روزی بیاید
که در ازدحام اتفاق‌های غیر منتظرهٔ زندگی‌تان
یاد ما بیفتید
و اندکی دلتنگ شوید..

پیام های کوتاه

محدود

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۴۰ ب.ظ

 گاهی به عقب برمی‌گردم . مثل امروز . امروز خاطره‌ای که ده سال پیش برای دوستم - که ظاهرا آن روزها شدیدا شیفته‌اش بودم! - نوشته بودم را خواندم . نتیجه‌گیری‌های بی‌رحمانه‌ای کردم . و قضاوت چه کسی جز خود آدم ، می‌تواند اینقدر دردناک باشد؟

دیاری که من باشم ، در قالب دوست‌داشتنی یک‌طرفه ، ده سال بعد تکرار شد! درست ده سال!

این روزها ، خودم را پذیرفته‌ام . که اگر کمر بستم به دوست‌داشتن کسی ، حتما فرد دیگری را بیش از من می‌خواهد! دردناک است . ولی عجیب نه!

چند وقتی است که نمودار رشد چیزهای دردناک اطرافم به شکل عجیبی صعودی است! می‌بینم . می‌شنوم و سخت قضاوت می‌شوم . چرا؟ خودم هم نمی‌دانم!

تصمیم گرفته‌ام که برای یافتن عشق ، در آدم‌ها کنکاش نکنم . عشق را محدود نباید کرد . به آدم‌ها یا هر چیزی که می‌تواند سخن بگوید! عشق در لحظه‌ها جاری‌است و در گلدان سفید کاکتوس پشت پنجره ، نفس می‌کشد . عشق محدود نیست . محدودش ندانیم ..

  • ۹۵/۱۱/۲۳
  • دیار ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی